مطلوبیت در فضای روابط انسانی
خب در این قسمت کمی مسئله را بیشتر ایضاح میکنیم.
مطلوبیت اساس پیشبینی رفتار، در فضای نظریهی بازی ست. یعنی در یک جنگ یا رقابت یا به تعبیر دقیقتر Strategic Situation شما زمانی میتوانید آینده را پیشبینی نمایید که مطلوبیت تمام موجودات هوشمند در فضای رقابت را به درستی درک کرده باشید. (میگوییم موجود هوشمند و نمیگوییم انسان چراکه نهادها، سازمانها، ائتلافها و… را نیز شامل میشود.)
این کار در محیطهایی مثل بازار اقتصادی که عمدتا Payoff به صورت پول نمود مییابد، کار به نسبت سادهتری ست. لیکن در موقعیتهای پیچیدهتر مثل آنجایی که سخن بر سر رقابتهایی در فضای روابط انسانی ست، این کار، کار دشواری ست که نیاز به دانش روانشناسی و جامعهشناسی دارد. به طور مثال وقتی داریم در مورد یک مسئلهی جنایی بررسیهایی را انجام میدهیم و نیاز است رفتار فرد یا افراد جنایتکار را پیشبینی کرده و Strategy ای برای موقعیتی که در آن قرار دارید طراحی کنید، اینجا آن فرد یا افراد به دنبال مطلوبیتهای تیپیکال نیستند، یا زمانی که در یک موقعیت میشود ائتلاف کرد اما طرف شما یک انسان پارانویید است و یا زمانی که او یک انسان با اختلال شخصیت هستریانیک باشد و یا یک اختلال شخصیت دو قطبی یا … در این موارد کار شما بسیار مشکلتر از حالت عادی ست.
مطلوبیت، برخاسته از ساختار روانی فرد است و ریشههای آن تا کنه تاریک روان ما نیز میرسد. از کودکی، ژنتیک، محیط پرورشی و….
در یک نگاهی بسیار کلی به مقولهی مطلوبیت، میتوان انسان را از این منظر به سه دسته تقسیم کرد:
- بیمار و داری اختلال (چیزی قریب به 17 درصد از مردم)
- نرمال (حدود 80 درصد از مردم)
- سالم (در حدود 3 درصد)
از بین این سه دسته برای شناخت دستهی اول کمی بیش از دو دستهی دیگر نیاز به تخصص است؛ نیاز به نشانهشناسی بیماریهای روانی و سپس تحلیل و تشخیص. لیکن در صورتی که تخصصی در این حوزه، حداقل تا آنجایی که در نظریه بازی و یا در فضای رقابت برای درک مطلوبیت اقتضا میکند داشته باشید، عملاً پیشبینی شما از آیندهی موقعیت به واقعیت نزدیکتر خواهد بود.
در مواجه با یک فرد، از نحوهی چیدمان کلمات، تنالیته و نحوهی ادای آوایی آنها، پوشش، ارتباط چشمی، زبان بدن، موضوعاتی که در دیالوگها مطرح میکند، انسجام مطالب و… همه و همه لبریز از نشانههایی ست که شما را به مطلوبیتی که او در عمق ذهن دارد نزدیک میکند.
در مورد دسته دوم میتوان گفت این دسته متکی و برخاسته از فرهنگی ست که آدمی در آن زیست میکند اما در دو دستهی دیگر چنین نیست یعنی بیماران روانی از فرهنگی به فرهنگ دیگر چندان تفاوتی با هم ندارند و همینطور کسانی که اختلال شخصیت دارند. در مورد انسانهایی که سالم هم هستند این حکم صادق است، یعنی از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر معناداری نمیکنند. تنها در مورد انسان نرمال این شباهت وجود ندارد. از اینجا میتوان نتیجه گرفت روح حاکم بر یک جامعه، فضای رقابت را تا حد زیادی میتواند تغییر دهد.
یعنی در مورد انسانهای نرمال، اگر یک موقعیت را در نظر بگیریم و حالا Player ها را از جامعهی بلوچ انتخاب کنیم و پس از آن، یک بار دیگر Player ها را از جامعه ی عرب زبان و بار دیگر از فرهنگ ترک انتخاب کنیم، با اینکه یک موقعیت ثابت است و دایرهی انتخابها نیز تغییر نمیکند، لیکن Outcome موقعیت میتواند در هر بار متفاوت از بار قبل باشد.
(توجه داشته باشید Utility با Payoff تفاوت دارد لیکن در این نوشته نیازی به این درجه از دقت نیست)